سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 132198 | بازدیدهای امروز: 50
درباره خودم
زنده یاد عمران صلاحی - اجازه هست؟
رها آسمانی
I believe in god kingdom, I believe in love,I believe we will live together some day but not in this lifetime,not in this shit world.believe me sweetie!!!7
لوگوی وبلاگ

موضوعات
جستجو
1millionlovemessages.com

لینک های دیگر

















عاشق آسمونی
.: شهر عشق :.
مناجات با عشق
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
فهیمه
سورنا
آوای خیال
کاخ تنهایی من
دوم دام دات کام
وفادار دل شکسته
درباره ی رپ و دوست شدن با شما
http://EmpireOFwww.com
اشتراک
 
موسیقی وبلاگ
انباری
بهار65
تابستان65
پاییز65
یه پاییز تازه
زمستان64
زمستان 65
بهار 66
به بهار 66
تابستان 66
پاییز 1386
تابستان 1386
زنده یاد عمران صلاحی

در پاسخ‌ یک‌ نامه‌
نامة‌ من‌ باز قدری‌ دیر شد
«
مدتی‌ این‌ مثنوی‌ تأخیر شد»
فکر کردی‌ نامه‌ات‌ را باد برد
یا فلانی‌ دوست‌ را از یاد برد
گفته‌ای‌ شل‌ گشته‌ پیچ‌ خنده‌ات‌
غم‌ شده‌ سنجاق‌ در پرونده‌ات‌
نیست‌ در مکتوب‌ تو آن‌ لحن‌ شاد
خنده‌هایت‌ را حسابی‌ برده‌ باد
طنز خود را در کجا کردی‌ نهان

برکشیدی‌ از چه‌ رو زیپ‌ دهان‌
بسته‌ای‌ شاید حکایت‌ خانه‌ را
کرده‌ای‌ گم‌ خندة‌ رندانه‌ را
نامه‌ات‌ خالی‌ است‌ از شادی‌ و شور
پس‌ کجا شد آن‌ نشاط‌ و آن‌ سرور
راست‌ گفتی‌ شعر من‌ غمگین‌ شده‌
چهره‌اش‌ هم‌ اندکی‌ پرچین‌ شده‌
روی‌ دیواری‌ اگر بینند چاک‌
خنده‌ از روی‌ لبش‌ سازند پاک‌
روی‌ شاخه‌ گر بخندد یک‌ انار
می‌کنندش‌ آب‌لمبو با فشار
بخیة‌ کفشم‌ اگر خندان‌ شود
این‌ گرفتاری‌ دوصد چندان‌ شود
گر بخندد لحظه‌ای‌ کبک‌ دری‌
می‌زنندش‌ تا بیفتد یک‌ وری

 


طنز گویان‌ خنده‌سازی‌ می‌کنند
دیگران‌ پرونده‌ سازی‌
می‌کنند
گر بخندی‌ از ته‌ دل‌ قاه‌قاه‌
می‌کشانندت‌ به‌ سوی‌ دادگاه‌
گر
بخندی‌، عامل‌ بیگانه‌ای‌
چرخ‌ استکبار را دندانه‌ای‌
گر بخندی‌ لحظه‌ای‌،
حتی‌ به‌ خویش‌
دیگری‌ آن‌ خنده‌ را گیرد به‌ ریش‌
گویدت‌ منظور تو من‌
بوده‌ام‌
آنچه‌ گفتی‌ من‌ خودم‌ فرموده‌ام‌
گفته‌ای‌ دیوار تا در
بشنود
گفته‌ای‌ افسار تا خر بشنود
حرف‌ خود را سخت‌ وارو گفته‌ای‌
اسب‌ ما
را نیز یابو گفته‌ای‌
گفته‌ای‌ می‌چرخد این‌ چرخ‌ فلک‌
بوده‌ منظورت‌ فلانی‌،
ای‌ کلک‌
غافلند این‌ عده‌ از جادوی‌ طنز
زین‌ سبب‌ رم‌ می‌کنند از بوی‌
طنز
پسته‌ زیر سنگ‌ خندان‌ می‌شود
صاحب‌ یک‌ دانه‌ دندان‌ می‌شود
طنز را
علت‌ خود آنان‌ شدند
مایة‌ تفریح‌ این‌ و آن‌ شدند
چهره‌هاشان‌ جملگی‌ سرد و
عبوس‌
حرف‌هاشان‌ پوچ‌ و بی‌معنا و لوس‌
خلق‌ را خواهند گریان‌ روز و
شب‌
خنده‌ را جارو کنند از روی‌ لب‌
بس‌ که‌ لبریز است‌ از غم‌، جام‌
جم‌
«جام‌ جم‌» را گفت‌ باید «جام‌ غم‌
»
تا که‌ پیچ‌ رادیو وا می‌شود

های‌های‌ گریه‌ پیدا می‌شود
من‌ برآنم‌ تا بخندم‌ قاه‌قاه‌
قاه‌ قاهم‌ را
رسانم‌ تا به‌ ماه‌
گریه‌ را ریزم‌ درون‌ سطل‌ ماست‌

«خنده‌ بر هر درد
بی‌درمان‌ دواست‌»
پس‌ تو هم‌ تا می‌توانی‌ خنده‌ کن‌

خنده‌هایت‌ را به‌ریش‌
بنده‌ کن‌
دوست‌ دارم‌ ای‌ رفیق‌ مهربان‌
گل‌ فشاند خنده‌ حتی‌ در
خزان‌
آرزو دارم‌ لبت‌ خندان‌ شود

کام‌ تو شیرین‌تر از قندان‌ شود
!
ما
زتلخی‌های‌ دوران‌ دلخوریم‌
چای‌ خود را قندپهلو می‌خوریم‌
باز کردیم‌ از
جبین‌ خود چروک‌
تا که‌ ساز خنده‌ را سازیم‌ کوک‌
خنده‌ از گردون‌ فراتر
می‌زنیم‌
ساز خود بر سیم‌ آخر می‌زنیم‌
گر بیاید نامه‌ای‌ از سوی‌
دوست‌
ما نمی‌گنجیم‌ دیگر توی‌ پوست‌
محو آن‌ اشعار عالی‌ می‌شویم‌
واقعاً
حالی‌ به‌ حالی‌ می‌شویم‌
خنده‌ای‌ جانانه‌ از دل‌ می‌کنیم‌
غصه‌ و اندوه‌ را
ول‌ می‌کنیم‌
می‌رسانی‌ ای‌ رفیق‌ خوش‌ کلام‌
بچه‌ها را یک‌به‌یک‌ از ما
سلام‌
عرض‌ ما تبدیل‌ می‌گردد به‌ طول‌
می‌کند خواننده‌ را کم‌کم‌
ملول‌
نامه‌ام‌ را می‌کنم‌ این‌جا تمام

بیش‌ از این‌ عرضی‌ ندارم‌ والسلام‌




نویسنده: رها آسمانی(پنج شنبه 85/8/25 :: ساعت 11:27 عصر)
لینک های مرتبط: هرچه میخواهد دل تنگم-دل تنگت-دل تنگش...
بذار بفهمم که تــو اینجا بودی رد پای دوستانه